سناریو سوکوکو: هیولای زیبا

ویو چویا:
با سردرد شدیدی بهوش اومدم چشمام واضح نمیدید و حالم با هر نفسی که میکشدم بدتر میشد صدایی باعث شد به خودم بیام
؟: عوضی آشغال...پس پیداش کردی آره؟نه...اشتباه نکن...نمیزارم درمانش کنی و باهاش راحت زندگی کنی اونم با اسم من....اجازه نداری شاد باشی لیلیث...تو این حق رو نداری
* یکم دیدم واضح تر شد....چی؟ لیلیث؟ اون عوضی با آیامه چیکار داره؟*
چویا: ازش دور شو لیلیث....توی عوضی....نفرین کردن من برات کافی نبود کثافت؟ بسه دیگه تمومش کن
زنی که لیلیث خطاب شده بود مو های مشکی پسرونه و چشم های بشدت تیره و تاریکی داشت هر آدمی به راحتی میتونست توی اون چشم ها صدای فریاد و گریه آدم های بیگناه رو بشنوه زن خوش اندام و قد بلند بود با لبخندی موزیانه به چویا خیره شد و گفت: اوه....عشقم بیدار شدی؟ من منتظرت بودم خیلی بدی که یاقوت قرمزت رو منتظر گذاشتی...نظرت راجع به آیامه جدید چیه؟
چویا: چه زری داری میزنی لیلیث میخوای مثل قدیم بهم التماس کنی و بگی همه چیز رو از یاقوت کوچولو من * آیامه یا همون دازای خودمون * تقلید میکنی؟
زن: چی؟ اوه...اون بهت نگفته؟
دازای: قراربود امروز بهت بگم قسم میخور-
زن: هیــــــس ساکت باش...درواقع....کسی که تورو نفرین کرد من بودم...آیامه نه لیلیث
دیدگاه ها (۴)

سناریو سوکوکو: هیولای زیبا

در مورد سناریو هیولای زیبا:

نقاشی دازای

چا وو مین

قهوه تلخ پارت ۶۰ویو دازایچویا به سمت مرد رو به روش رفت. اول ...

HENTAI :: SUKUKU

سایه های عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط